تیغ بر گیر تاز سر برهم


تیر بکشای کز نظر برهم

آشکارم بکش که تا باری


هم زسر هم ز درد سر برهم

با خودم جرعه ببخش از لب


تاازین عقل حیله گر برهم

بیتو دایم چگونه باید زیست


اگر از مرگ پیش تر برهم

گفتی ام ، خوش بزی و عشق مباز!


زنده از دست تو اگر برهم

جور کردی ، به آه رخصت ده


بو که از سوزش جگر برهم